مریضی درد

ساخت وبلاگ
پدرم رو از دست دادمحالا یه مشت قرص میخورمفشار آرامبخش خواب میرم پیش روانشناسچجوری از این منجلاب بیرون بیام .هیچ دوستی ندارم واقعا الان احتیاج به یک دوست دارمخدایا کمکم کن پسرم رو بزرگ کنم.اون به من احتیاج داره.فقط بذار به خاطر اون زنده بمونممیخواهم زنده بمانم.الان هیچی نمیخوام و فقط میخوام زنده بمونم مریضی درد...ادامه مطلب
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 21:10

سلام

الان ازدواج کردم و بچه دار هم شدم.همیشه تو ذهنم این بود که وقتی دانشگاه رفتم دیگه مشکلی برام پیش نمیاد.بعدش دانشگاه گفتم کار پیدا کنم مشکل ندارم.بعدش گفتم شوهر و بعدش گفتم بچه.

الان به همشون رسیدم و همچنان درگیرم.ناراحتم.داغونم.

مشکلات هیچ وقت تموم نمیشه. واقعا احساس پوچی میکنم.

مریضی درد...
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 43 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 4:05

بچم دوسالشه در حد ۲۰ کلمه بلده. جمله نمیگه.دارم از استرس میمیرم.نمیخوام صبح از خواب پاشم و ببینم دوباره حرف نمیزنه.گفتار درمان میبرمش.فایده نداره.واقعا این مشکلم دیگه نوبرش بود.اگه حرف نزنه چی.کلی آرزو داشتم براش.نمیدونم آخرش چی میشه. تو اینترنت خوندم بعضی از مادرا همین مشکل رو داشتن ولی ننوشتن آخرش بچشون چی شد.

آخه چرا همش باید عذاب بکشم.پس کی به آرامش میرسم من

مریضی درد...
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 71 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 4:05

دل خوشی ندارم.هیچ وقت از زندگیم  راضی نبودم.چقدر منفی هستم.تو بهشت هم خوش نیستم.حسرت گذشته.نگران از آینده.بدون هدف.غرق در رویا.روانی بی اعصاب.چندش. خصوصیات من هست.قبلا فکر میکردم چقدر خاص هستم حالا متوجه شدم چه گوهی هستم.دارم تو تاریکی آهنگ اولین بار شهیار قنبری گوش میدم.بغض بی امان.اگه زمان برگرده چی رو تغییر بدم که زندگیم عوض بشه.راه فرار کجاست.دلم میخواد برم اون لحظه که مامانم لباس نو عید می‌پوشید و من میدوییدم پایین که عید رو تبریک بگم به پدربزرگ و مادربزرگ.آخ چه حسی بود. وصف ناپذیر. هر چی رفتم جلو مشکلات بزرگتر شد.الان فقط مشکلات من نیست.مشکل بچه ،زندگیلعنت به من لعنت.تف به منمن آدم نیستم .من فقط هارت و پورت دارم.همه مشکلات تقصیر خودمه مریضی درد...ادامه مطلب
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 69 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 4:05

این بار هم نشد.میدونی رفتم در موردش خوندم.نوشته بود زوجین نمیخوان قبول کنن که نازا هستن.بعد از تلاششون وقتی بچه دار نمیشن میرن سراغ راز و نیاز که از خدا کمک بگیرن بعد اگر نشد افسردگی میگیرن.بعدشم اگه تونستن خودشونو بکشن از این وضعیت بیرون و قبول کنن که مشکل دارن میرن سراغ راه های لقاح مصنوعی.و حالا کاملا این پروسه رو درک میکنم.حالی که الان داره برای من اتفاق مریضی درد...ادامه مطلب
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1397 ساعت: 22:10

هرچی پیش میره و بزرگ تر میشم.مشکلاتم هم باهام بزرگتر میشن.گفتم اگه از این سد بگذرم دیگه مشکلی نیست.همیشه اشتباه میکنم.هر ماه انتظار.الان چهار ماه شده.بی نتیجه.آمپول زدم قرص خوردم.خبری نشد.تازه دوباره فیبروم هم ساخته رحمم.صبح گفتم من ناراحت نشدم اینبار ولی الکی گفتم. راستش اصلا حس بچه دار شدن ندارم.حس میکنم هیچ وقت موفق نمیشم.همیشه افکار منفی منو احاطه کردن.پس کی دست از سر من بر میدارن. تو هم که ب مریضی درد...ادامه مطلب
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 55 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 1:58

حالم خوب شده بود.اعتماد به نفسم بالا رفته بود.دوسش داشتم با این که همیشه از این جور افراد متنفر بودم. دقیقاً نقطه مقابل من بود. با عقاید مزخرف.ولی با این حال دوسش داشتم. اولش شرایطی که من میخواستم داشت اما به مرور زمان وقتی که با اخلاقش آشنا شدم دیدم هیچ نقطه اشتراکی با هم نداریم.

به هم زدیم.

دلم براش تنگ شده. چرا ایجوری شد.کاش اصلاً نمیدیدمش.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۲ساعت 10:35  توسط هیچ  | 
مریضی درد...
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 14:36

کارم دوست دارم.عاشق اون شدم خیلی زیاد.آخه چجوری ممکن من عاشق یه همچین آدمی بشم.نه زیبا نه خوش هیکل نه قد بلند نه تحصیلات نه پولدار نه خوش اخلاق.تازه زن و بچه هم داره.ولی دیوانه وار دوسش دارم وقتی میبینمش دیگه هیچ غمی حس نمیکنم. من خیلی یه اخلاقیات پایبندم.هیچ وقت رابطه باهاش برقرار نمیکنم. حتی اگه ز مریضی درد...ادامه مطلب
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 58 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 14:36

به همه کس بی اعتماد بودم ، از همه بریده بودم ، فقط  تو زندگیم نفس میکشیدم بدون هیچ هدف و خوشی .تا تورو دیدم.تمام لحظات با تو بودن از همون اول یادم. وقتی تورو بهم معرفی کرد.یه روز وقتی داشتی از حیاط میومدی تو من بهت خندیدم و تو گیر دادی چرا میخندی منم گفتم همین جوری واقعاً همین جوری بود تورو میدیدم مریضی درد...ادامه مطلب
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 14:36

روزها از پی هم میگذرد و من همچنان به روزهای شاد گذشته فکر میکنم و همچنان در حسرت نبود تو.چه ساده تو را از دست دادم و چه درد عمیقی بر قلبم جا ماند. این حق من نیست این همه درد تحمل کنم . چه شبهای زیبایی را با شوق دیدن روز بعد سپری کردم . چرا ماشین زمان اختراع نشده . چرا زمان در لحظه بودن تو متوقف نشد مریضی درد...ادامه مطلب
ما را در سایت مریضی درد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 14:36