برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 52
سلام
الان ازدواج کردم و بچه دار هم شدم.همیشه تو ذهنم این بود که وقتی دانشگاه رفتم دیگه مشکلی برام پیش نمیاد.بعدش دانشگاه گفتم کار پیدا کنم مشکل ندارم.بعدش گفتم شوهر و بعدش گفتم بچه.
الان به همشون رسیدم و همچنان درگیرم.ناراحتم.داغونم.
مشکلات هیچ وقت تموم نمیشه. واقعا احساس پوچی میکنم.
مریضی درد...برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 43
بچم دوسالشه در حد ۲۰ کلمه بلده. جمله نمیگه.دارم از استرس میمیرم.نمیخوام صبح از خواب پاشم و ببینم دوباره حرف نمیزنه.گفتار درمان میبرمش.فایده نداره.واقعا این مشکلم دیگه نوبرش بود.اگه حرف نزنه چی.کلی آرزو داشتم براش.نمیدونم آخرش چی میشه. تو اینترنت خوندم بعضی از مادرا همین مشکل رو داشتن ولی ننوشتن آخرش بچشون چی شد.
آخه چرا همش باید عذاب بکشم.پس کی به آرامش میرسم من
مریضی درد...برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 71
برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 69
برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 55
برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 55
حالم خوب شده بود.اعتماد به نفسم بالا رفته بود.دوسش داشتم با این که همیشه از این جور افراد متنفر بودم. دقیقاً نقطه مقابل من بود. با عقاید مزخرف.ولی با این حال دوسش داشتم. اولش شرایطی که من میخواستم داشت اما به مرور زمان وقتی که با اخلاقش آشنا شدم دیدم هیچ نقطه اشتراکی با هم نداریم.
به هم زدیم.
دلم براش تنگ شده. چرا ایجوری شد.کاش اصلاً نمیدیدمش.
برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 59
برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 58
برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 71
برچسب : نویسنده : sarakar بازدید : 68